زنجیره ی عشق

جی۵ لاین:  در بعد از ظهر یک روز سرد زمستانی، وقتی« جان» از سر کار به خانه بر می گشت، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش پنجر شده بود و او ترسان و لرزان توی برف به انتظار کمک ماشین های رهگذر ایستاده بود… آن زن برای جان هم دست تکان داد تا شاید او برای کمک بایستد و جان هم ایستاد… از ماشینش پیاده شد و گفت: سلام خانم، من اومدم که کمکتون کنم. زن گفت: صدها ماشین از جلوی من رد شدند، ولی کسی نایستاد. این واقعا لطف شماست. وقتی جان لاستیک را عوض کرد، در صندوق عقب را بست و آماده ی رفتن شد، آن زن پرسید: من چقدر باید بپردازم؟ و او به زن چنین گفت: شما هیچ بدهی به من ندارید. روزی من هم در چنین شرایطی بوده ام و یک نفر هم به من کمک کرد، همان طور که من به شما کمک کردم؛ و حالا اگر شما واقعا می خواهید که بدهیتان را به من بپردازید، باید این کار را بکنید؛ « نگذار زنجیره ی عشق و محبت به تو ختم بشه!»

زن لبخندی زد و گفت و بعد از تشکر، سوار ماشینش شد و رفت…
چند مایل جلوتر، زن کافه ی کوچکی را دید و رفت تو چیزی بخورد و بعد راهش را ادامه بدهد؛ ولی نتوانست بی توجه از لبخند آرام و شیرین، زن پیشخدمتی که می بایست چند ماه باردار باشد بگذرد. او داستان زندگی آن پیشخدمت را نمی دانست و احتمالا هیچ گاه هم نخواهد فهیمد. وقتی آن زن پیشخدمت رفت تا بقیه ی صد دلاری آن زن را بیاورد، زن از در بیرون رفته بود، در حالی که بر روی دستمال سفره یادداشتی باقی گذاشته بود. وقتی پیشخدمت نوشته ی آن زن را خواند، اشک در چشمانش جمع شد. در یادداشت چنین نوشته بود: شما هیچ بدهی به من ندارید. روزی من هم در چنین شرایطی بوده ام و یک نفر هم به من کمک کرد، همان طور که من به شما کمک کردم. اگر شما واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی؛ « نگذار زنجیره ی عشق و محبت به تو ختم بشه!»
همان شب وقتی زن پیشخدمت از سر کار به خانه بازگشت، در حالی که به آن پول و یادداشت فکر می کرد، به شوهرش گفت: « جان، دوستت دارم. فکر می کنم همه چیز داره کم کم درست می شه.»
نتیجه:
دوست خوبم؛ اگه بعد از خوندن این داستان، حس خوبی پیدا کردی، این داستان رو برای دوستای دیگت هم نقل کن؛« نگذار زنجیره ی عشق و محبت به تو ختم بشه!»
به محض اینکه کاری در جهت منافع کسی انجام می دهید، نه تنها او به شما فکر می کند، بلکه خداوند هم به شما فکر می کند.« پاراما هانسا یوگانا ندا»

جی۵ لاین . کام

منبع تصویر:blog
منبع اصلی:تو، تویی؟! جلد سوم/ امیر رضا آرمیون/ انتشارات ذهن آویز
  •  نظرتون رو بفرستیدو اگر از دیدگاه دوستان دیگه هم خوشتون اومد،برای تأیید روی علامت + کلیک کنید.

هر روزساعت۷صبح یک داستان مثبت درجی۵لاین منتشر میشود.برای دریافت آن در ایمیلتان“فیدبرنر”را مطالعه فرمایید. برای مطالعه ی کلیه ی داستان های مثبت این کتاب می توانید خرید ازانتشارات ذهن آویز داشته باشید تا علاوه برحمایت ازمولف گرانقدر در توسعه ی مثبت اندیشی بکوشیم.

برچسب ها: , , , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
4 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
monireh
monireh
9 سال قبل

بسیار جالب و قشنگ بود :inlove:

سمانه
سمانه
9 سال قبل

«ما به هم محتاجیم، هیچ شمعی با روشن کردن شمع دیگر خاموش نمی‌شود.» جیمز کلر

احسان
احسان
9 سال قبل

هر عملی عکس العملی دارد

این قانون کائناته که وقتی شما یک کار خوب انجام می دید
به میزان اون باید نتیجه بگیرید
حال می توانید با دریافت پول همان لحظه نتیجه کم بگیرید
و یا
با سپرده گذاری اعمال خوبتون چند برابرش رو بعدا بگیرید

طاها صادق نیا
طاها صادق نیا
9 سال قبل

ادیسون موقعی که در کودکی برای جراحی مادرش در شب از آینه استفاده استفاده کرد و فضا را را روشن تر کرد در پاسخ به دکتر گفت ،نور مثل محبت می ماند و آینه مثل انسان با تا باندن نوربه آینه فضا روشن تر میشود .