جی5 لاین: زمان قحطی بود و مردم بسیار گرسنه بودند. همه چهره ها درهم و گرفته و زرد بود. مردم آنچنان تحت فشار بودند که برای رفع گرسنگی به حیوانات باربر خود هم رحم نمی کردند.
روزی هنگام گذر از کوچه ای دیدم که غلامِ یکی از ثروتمندان شهر سرحال و خوشحال در حال قدم زدن است. در آن قحطی و بی غذایی شادی غلام مرا متعجب ساخت. به او گفتم: چه چیز تو را اینگونه شاداب ساخته است؟ پاسخ داد: ارباب من مرد مرفه و ثروتمندی است. او در انبار خود به اندازه شش ماه دیگر آذوقه دارد. تا شش ماه دیگر هم حتما قحطی به پایان رسیده است. در زمانی که همه شهر از گرسنگی خواهند مرد ارباب به ما روزی خواهد داد. با این وصف چرا خوشحال نباشم؟
حرف غلام مرا به فکر واداشت. با خود گفتم: این غلام به انبار کوچک ارباب خود دلبسته است و پشتش به ذخیره شش ماهه آن گرم است، در حالی که من به روزی بی کران خدای خود دل خوش نیستم و اینگونه مستاصل و آشفته ام!
جی5 لاین . کام
منبع اصلی: مس وجود
منبع تصویر: The week
بازنویسی: حوریه جعفری
بازنگری و انتشار: حمید توکلی کرمانی
- سارا برای خرید هدیه عید نوروز به میزان کافی پول نداشت
- می دانستم که فردا اعدام خواهم شد، استرس زیادی داشتم
- دو برادر در مزرعه ای خانوادگی کار می کردند
- چگونه با اهمال کاری خود در مطالعه کتاب مبارزه کنم؟
هر روز، ساعت ۷ صبح یک داستان مثبت در جی۵ لاین منتشر خواهد شد، اگر می خواهید روزی یک داستان انرژی بخش به ایمیل شما ارسال شود، صفحه “فیدبرنر” را مطالعه فرمایید!
داستان جالبی بود اما حیف که چشم بصیرتی وجود نداره
وحرص وطمع باعث ازارمون میشه
😉
/این داستان زلزله ای بیادم اورم که در ان پیرزنی ناتوان داخل کمدی زیر اوار یه هفته جا مونده بود واقعا روزی رسان کیست؟ 🙂 🙂
گر نگهدار من انست که من میدانم شیشه رادربغل سنگ نگه میدارد
کاش این داستان عبرت اونایی
بشه که همیشه نالان هستن واز روزگار ….
😥
ما ادما همیشه به اون چیزی که داریم قانع نیستیم 😉
جالب بود وخدایی