دو سنگ

جی۵ لاین:در موزه ای معروف که با سنگ های مر مر کف پوش شده بود، مجسمه ی بسیار زیبای مرمرینی به نمایش گذاشته شده بود که مردم از راه های دور و نزدیک برای دیدنش به آنجا می رفتند. کسی نبود که مجسمه ی زیبا را ببیند و لب به تحسین باز نکند. شبی سنگ مرمرینی که کف پوش سالن بودبا مجسمه شروع به حرف زدن کرد:” این منصفانه نیست ، چرا همه پا روی من می گذارند تا تو را تحسین کنند؟ مگر یادت نیست، ما هر دو در یک معدن بودیم؟ این عادلانه نیست؟ من خیلی شاکیم! مجسمه لبخند زد و آرام گفت: ” یادت هست، روزی که مجسمه ساز خواست رویت کار کند ، چقدر سر سختی و مقاومت کردی؟ سنگ پاسخ داد: ” بله، آخر ابزارش به من آسیب می رساند، گمان کردم می خواهد آزارم دهد، من تحمل این همه درد و رنج را نداشتم.” و مجسمه با همان آرامش و لبخند ملیح ادامه داد: ” ولی من فکر کردم که بطور حتم می خواهد از من چیزی بی نظیر بسازد، بطور حتم قرار است به یک شاهکار تبدیل شوم و در پی این رنج، گنجی نهفته هست . پس به او گفتم هر چه می خواهی ضربه بزن، بتراش و صیقل بده! لذا درد کارهایش و لطمه هایی را که ابزارش به من می زدند را به جان خریدم و هر چه بیشتر می شدند، بیشتر تاب می آوردم تا زیباتر شوم. امروز نمی توانی دیگران را سرزنش کنی که چرا روی تو پا می گذارند و بی توجه عبور می کنند.

جی۵ لاین . کام

منبع تصویر:blogfa

منبع اصلی:اگر یک بار دیگر به دنیا می آمدم/سیده سارا شفیعی/انتشارات بهار سبز

  •  نظرتون رو بفرستیدو اگر از دیدگاه دوستان دیگه هم خوشتون اومد،برای تأیید روی علامت + کلیک کنید.

هر روزساعت۷صبح یک داستان مثبت درجی۵لاین منتشر میشود.برای دریافت آن در ایمیلتان“فیدبرنر”را مطالعه فرمایید.

برای مطالعه ی کلیه ی داستان های مثبت این کتاب می توانید خرید ازانتشارات بهار سبز داشته باشید تا علاوه برحمایت ازمولف گرانقدر در توسعه ی مثبت اندیشی بکوشیم.

برچسب ها: , , , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
2 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
راضیه .م
راضیه .م
10 سال قبل

رنج هست، مرگ هست، اندوه جدایی هست، اما آرامش نیز هست، شادی هست، رقص هست، خدا هست. زندگی، همچون رودی بزرگ، جاودانه روان است. زندگی همچون رودی بزرگ که به دریا می رود، دامان خدا را می جوید . خورشید هنوز طلوع میکند فانوس ستارگان هنوز از سقف شب آویخته است : بهار مدام می خرامد و دامن سبزش را بر زمین می کشد : امواج دریا، آواز می خوانند، بر میخیزند و خود را در آغوش ساحل گم میکنند. گل ها باز می شوند و جلوه می کنند و می روند . نیستی نیست . هستی هست . پایان… بیشتر بخوانید

مرضيه
مرضيه
10 سال قبل

در آغوش كشيدن سختي ها ؛ قدم نهادن در جاده ي خوشبختي و موفقيت است، اما زماني كه از درد، رنج و سختي بترسيم ؛ خودمان را زنداني شان كرده ايم !