داستان مرد شیاد

جی۵ لاین: روستایی بود دور افتاده که مردم ساده دل و بی سوادی در آن سکونت داشتند. مردی شیاد از ساده لوحی آنها استفاده کرده و به نوعی بر آنها حکومت می کرد. بر حسب اتفاق گذر یک معلم به آن روستا افتاد و متوجه دغل کاری های مرد شیاد شد و او را نصیحت کرد که از اغفال مردم دست بر دارد و گرنه اورا  رسوا می کند. اما مرد شیاد نپذیرفت. بعد از اتمام حجت،معلم با مردم روستا از فریبکاریهای شیاد سخن گفت و نسبت به حقه های او هشدار داد.بعد از کلی مشاجره بین معلم و شیاد قرار بر این شد که فردا در میدان روستا معلم و مرد شیاد مسابقه بدهند تا معلوم شود کدام یک با سواد و کدام یک بی سواد هستند. در روز موعود همه ی مردم روستا در میدان ده گرد آمده بودند تا ببینند آخر کار ، چه می شود. شیاد به معلم گفت:بنویس ” مار”. معلم نوشت : مار. نوبت شیاد که رسید شکل مار را روی خاک کشید و به مردم گفت: شما قضاوت کنید کدام یک از اینها مار است؟ مردم که سواد نداشتند متوجه نوشته ی مار نشدند اما همه شکل مار را شناختند و به جان معلم افتادند تا می توانستند او را کتک زدند و از روستا بیرون راندند.نکته: اگر می خواهیم بر دیگران تاثیر بگذاریم یا آنها را با خود همراه کنیم بهتر است با زبان ، رویکرد و نگرش خود آنها، با آنها سخن گفته و رفتار کنیم.همیشه نمی توانیم با اصول و چارچوب فکری خود دیگران را مدیریت کنیم. باید افکار و مقاصد خود را به زبان فرهنگ، نگرش ، اعتقادات، آداب و رسوم پیشینه ی آنها ترجمه کرد و به آنها داد.

منبع تصویر:blog
منبع اصلی:قفل یعنی کلیدی هست/مسعود لعلی/بهار سبز
  •  نظرتون رو بفرستیدو اگر از دیدگاه دوستان دیگه هم خوشتون اومد،برای تأیید روی علامت + کلیک کنید.

هر روزساعت۷صبح یک داستان مثبت درجی۵لاین منتشر میشود.برای دریافت آن در ایمیلتان“فیدبرنر”را مطالعه فرمایید. برای مطالعه ی کلیه ی داستان های مثبت این کتاب می توانید خرید ازانتشارات بهار سبز داشته باشید تا علاوه برحمایت ازمولف گرانقدر در توسعه ی مثبت اندیشی بکوشیم.

برچسب ها: , , , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
8 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
zahra
zahra
10 سال قبل

من فکر نمیکنم ی مقدار درایتو ذکاوت بخرج دادن برای انتقال مفاهیم و موضوعای مختلف کار طاقت فرسایی باشه :sidefrown: راستشو بخاین من اگ جای آقا معلم بودم برام مهم نبود ک چی بسرم میاد برای حرکت بسمت روشنایی از هیچ تاریکی هراس ندارم .درسته واسه آدمهایی ک دوس دارن تو تاریکی ب خواب ابدی برن کار زیادی انجام داد در حالی ک خودشون انگیزه ای ندارن خیلی سخته بخان همراه و همسفرمون شن اما من بازم واقعا با تمام قلبم با تمام وجود از تلاش برای ن تنها خودم بلکه همنوعانم فروگذار نیستم :heart: باورم اینه انسانها همه ی… بیشتر بخوانید

*زهرا
*زهرا
10 سال قبل

من فکر نمیکنم ی مقدار درایتو ذکاوت بخرج دادن برای انتقال مفاهیم و موضوعای مختلف کار طاقت فرسایی باشه :sidefrown: راستشو بخاین من اگ جای آقا معلم بودم برام مهم نبود ک چی بسرم میاد برای حرکت بسمت روشنایی از هیچ تاریکی هراس ندارم .درسته واسه آدمهایی ک دوس دارن تو تاریکی ب خواب ابدی برن کار زیادی انجام داد در حالی ک خودشون انگیزه ای ندارن خیلی سخته بخان همراه و همسفرمون شن اما من بازم واقعا با تمام قلبم با تمام وجود از تلاش برای ن تنها خودم بلکه همنوعانم فروگذار نیستم :heart: باورم اینه انسانها همه ی… بیشتر بخوانید

داود
داود
10 سال قبل

وقتی قرار است با کودکی ارتباط برقرار کنیم نا خودآگاه همه ما کودکانه سخن می گوییم.شاید به دلیل دیدن فیزیک خردسال، یادمان می ماند که باید خودمان را تا حد او کوچک کنیم. اما بسیاری مواقع نشانه ها این قدر عیان و آشکارا نیست که ما درجا متوجه شویم باید متناسب با مخاطب منطق روایی خود را تغییر دهیم و برای همین در ارتباط مشکل پیدا می کنیم.
و این داستان به زیبایی دارد بیان می کند نشناختن و یا در نظر نگرفتن فهم و جایگاه مخاطب تا چه حد می تواند مشکل آفرین باشد…