آمده ام اینجا که کمی غذا از شما درخواست کنم

جی5 لاین: زن و شوهری بر سر سفره غذا نشسته بودند که ناگهان فقیری در خانه شان را زد و گفت: فقیری گرسنه هستم. عطر غذایتان به مشامم رسید. آمده ام اینجا که کمی غذا از شما طلب کنم. مرد صاحبخانه بدون آنکه چیزی به فقیر بدهد با عصبانیت او را دور کرد.

مدتی گذشت و صاحبخانه ورشکست شد و چون دیگر نمی توانست زندگی خود را اداره کند همسرش را طلاق داد.

زنِ او با مرد دیگری ازدواج کرد. اتفاقا باز زن با شوهر جدید خود بر سر سفره نشسته بودند که فقیری نزد آن ها آمد و کمک خواست. شوهر به زن گفت بهتر است قسمتی از این غذا را برای فقیر ببری تا او امشب را سر گرسنه بر بالین ننهد. وقتی زن برگشت شروع کرد به گریه کردن. شوهر علت گریه کردن او را جویا شد. زن گفت: این مرد فقیر شوهر سابقم بود که اینگونه به تنگدستی رسیده است. روزی او خود ثروتمند بود اما به تنگدستی که در خانه ما را زد کمک نکرد و او را راند.

مرد اندکی مکث کرد و سپس گفت: راستش را بخواهی من همان فقیر هستم که او مرا با عصبانیت از خانه اش دور کرد!

جی5 لاین . کام
منبع اصلی: tebyan
منبع تصویر: sciencedaily
بازنویسی: حوریه جعفری
بازنگری و انتشار: حمید توکلی کرمانی

هر روز، ساعت ۷ صبح یک داستان مثبت در جی۵ لاین منتشر خواهد شد، اگر می خواهید روزی یک داستان انرژی بخش به ایمیل شما ارسال شود، صفحه “فیدبرنر” را مطالعه فرمایید!

برچسب ها: , , , , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
12 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سمانه
سمانه
12 سال قبل

فوق العاده بود

احمد رضا میرزا بیگی
احمد رضا میرزا بیگی
12 سال قبل

اوووووف ، چه عکس عصبانی ای! ینی اون مرده با اون فقیره با همین شکل برخورد کرده؟ همین که این بلا سر خودش اومد دیگه…. :reallyangry:

هاجر جون
هاجر جون
12 سال قبل

عجب روزگاری :yes:

حسین
حسین
12 سال قبل

تونیکی میکن ودر دجله انداز که ایزد دربیابانت دهد باز 😀

حمیده ابراهیمی
حمیده ابراهیمی
12 سال قبل

مزن برسر ناتوان دست زور کهروزی به پایش در افتی چومور 🙂