بایگانی | داستان مثبت

مهم آن است که ما را به مقصد می رساند

جی5 لاین: روزی سفیر بریتانیا در ایران برای جلسه ای می بایست به دیدن سفیر هندوستان می رفت. او همراه با یکی از دوستان ایرانی خود سوار بر درشکه ای شد. در آن زمان مردم […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

می ترسیدیم چون ممکن بود زمین بخوریم

جی5 لاین: یک روز در کلاس معلم رو به ما کرد و گفت: امروز می خواهیم یک بازی تیمی انجام دهیم. هر یک از شما باید با بغل دستی خود یک تیم بسازد. سپس یکی از […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

تعادلش را از دست داد، به زمین خورد و پایش شکست

جی5 لاین: در زمان های قدیم کشاورزی در دهکده ای دوردست زندگی می کرد که اسبی پیر داشت و با آن زمین هایش را زراعت می کرد. روزی اسبش به سوی تپه ها گریخت و […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

هر وقت کسی را رنجاندی یک میخ روی دیوار بکوب

جی5 لاین: پسر کوچک و بداخلاقی بود که خیلی زود عصبانی می شد و موجب رنجش دیگران می گشت، روزی پدرش به او کیسه ای پر از میخ داد و از او خواست تا هر […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

دختر بچه ای که به ویترین مغازه خیره شده و بغض کرده بود

جی5 لاین: دو روز مانده بود به تولد مادرم. بخاطر مشغله کاری نمی توانستم به دیدنش بروم و حضورا تولدش را تبریک بگویم. از این رو تصمیم گرفتم که هدیه ای برایش پست کنم و […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

به این فکر می کردم چطور ممکن است دوام بیاورم

جی5 لاین: حدود چهار سال پیش از محل کارم اخراج شدم. در یک کارخانه مواد غذایی مشغول به کار بودم که  متاسفانه به علت فروش کم و رکود بازار ورشکست شده و مجبور گشت تعدا […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

برنده کسی است که مستقیم ترین خط را با قدم هایش ایجاد کند

جی5 لاین: هوا ابری بود و برف می بارید. معلم که دید دانش آموزان کسل و خواب آلود به نظر می رسند برای رفع کسالت آن ها ایده ای به ذهنش رسید و بچه ها […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

خود را باهوش می دانست و می خواست بر مسند وزارت بنشیند

جی5 لاین: در سرزمینی پادشاهی بود که وزیری خردمند و باهوش داشت. پادشاه همیشه و برای هر کاری با وزیر مشورت می کرد و نظراتش را اعمال می نمود. خیلی از درباریان این نزدیکی وزیر […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

در جنگ جهانی اول در حالی که نیمی از شب گذشته بود

جی5 لاین: در جنگ جهانی اول در حالی که نیمی از شب گذشته بود ارتش انگلستان در حال عملیات در جنگل بودند که ناگهان یکی از سربازها درون باتلاق افتاد. فرصتی برای نجات وی نبود و […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

آیا در خانه ات بالشی از پر داری؟

جی5 لاین: در شهر کوچکی مردی زندگی می کرد به نام جمشید که صفات خوب بسیاری داشت ولی یک اخلاق زننده و بد هم داشت و آن این بود که زیاد در مورد مردم صحبت […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

ازت متنفرم خانم معلم!

جی5 لاین: من معلم کلاس چهارم دبستان هستم. به یاد دارم چند سال پیش دراولین روز شروع مدارس وقتی مدیر لیست اسامی شاگردانم را به دستم داد سایر معلمین به حالم تاسف خوردند چرا که مشاهده کردند مجید صفاری […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

توماس ادیسون: مادرت کجاست؟

جی5 لاین: آزمایشگاه توماس ادیسون در حال سوختن بود. از آنجاییکه ساختمان از بتن ساخته شده و ضد آتش به نظر می رسید ادیسون آن را به طور کامل بیمه نکرده بود بنابراین خسارت زیادی […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

مهران، پسرم صدایم رو می شنوی؟

جی5 لاین: از زمانی که مهران پا به میانسالی گذاشته بود چندسالی می گذشت. گرفتن مدرک دانشگاهی از بهترین دانشگاه کشور، انتخاب یک شغل خوب و تجربه کافی او را به یک انسان موفق در […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

آلفرد از مشاهده تیتر روزنامه صبح شگفت زده شد.

جی5 لاین: لودویک برادر آلفرد فوت کرده بود اما روزنامه ها به اشتباه گمان بردند که فرد فوت شده آلفرد است. از این رو زمانی که او روزنامه های صبح را ورق می زد از […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

حتی گاو و گوسفند هم حاضر به خوردن آنها نیستند

جی5 لاین: روزی شیوانا همراه شاگردانش در حال عبور از کنار مزرعه ای بود. صاحب مزرعه به محض مشاهده شیوانا از آنها دعوت کرد تا به خانه او بروند و قدری استراحت کنند. شیوانا پذیرفت […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

جیغ بلند یکی از پسربچه ها افکار آن دو را بر هم زد

جی5 لاین: پدر بزرگ و نوه کوچکش آرین در حال قدم زدن در پارک بودند که به حوض وسط پارک رسیدند، سر و صدای پسر بچه هایی که مسابقه قایقرانی راه انداخته بودند توجه آنها […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب