judging

امان از قضاوت بد همیشه اونطور نیست که تو فکر میکنی… . . . پسر ده ساله ای وارد کافی شاپ شد خدمتکار برای گرفتن سفارش از او رفت پسرک پرسید بستنی شکلاتی چقدر است؟؟ خدمتکار گفت: 50 سنت پسرک پولهای خردش را شمارد و گفت بستنی معمولی چقدر است؟؟ خدمتکار چون تمام مزها پر شده بود و افرادی منتظر برای نشستن بودن با بی حوصلگی به او گفت: 35سنت و پسرک گفت بستنی معمولی میخواهم خدمتکار برایش آورد و صورتحساب را به پسرک داد پسرک بعد از خوردن بستنی پول را به صندوق تحویل داد و رفت… خدمتکار هنگامی… بیشتر بخوانید

مرد جوانی، از دانشکده فارغ‌التحصیل شد. ماه‌ها بود که ماشین اسپرت زیبایی، پشت شیشه‌های یک نمایشگاه توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو می‌کرد که روزی صاحب آن ماشین شود. مرد جوان، از پدرش خواسته بود که برای هدیه فارغ‌التحصیلی، آن ماشین را برایش بخرد. او می‌دانست که پدر توانایی خرید آن را دارد. بالاخره روز فارغ‌التحصیلی فرارسید و پدرش او را به اتاق مطالعه خصوصی‌اش فراخواند و به او گفت: من از داشتن پسر خوبی مثل تو بی‌نهایت مغرور و شاد هستم و تو را بیش از هر کس دیگری در دنیا دوست دارم. سپس یک… بیشتر بخوانید

خدایا به من کمک کن قبل از اینکه درباره راه رفتن کسی قضاوت کنم یکبار با کفش های او راه بروم …